عکسهای بنده در اخلمد ....

به نام خدا ......
سلام دوستان گلم. خوبید؟ خوشید؟ سالمید؟ سلامتید؟ چه خبرا؟ چه کارها می کنید؟ امروز روز 13 فروردین است و ما ازفردا یعنی از 14 فروردین ماه باید برویم مدرسه وبنده از

یک طرف دوباره استرس رفتن فردا رو به مدرسه دارم. راستی دوستان گلم بنده دوباره اومدم با یک پست جدید از عکسهای خودم در کوه های اخلمد امیدوارم که ازدیدن عکسها

لذت ببرید. خلاصه ای از رفتنمون به اخلمد رو می نویسم و بعد عکسهارا خواهم گذاشت دوستان گلم .خلاصه ای از رفتنمون روز 10 فروردین ماه البته شبش داداش محمدم و

زنداداش سمانه ام ماراشام دعوت کردندخونشون و من و داداش صادقم و داداش امیرم ومامانم وبابایم از جای خانه یمان ساعت های 17:30یا 18 بودش که از جای خانه یمان راه

افتادیم و قرار این بودش که اول از همه برویم حرم و اونجا نمازمان را بخوانیم و بعد از خواندن نمازمان درحرم امام رضا(ع) برویم خانه ی داداش محمدم. که از زیر گذر میدان شهدا

دورزدیم و دوباره اومدیم بیرون ویکجا ایستادیم و داداش صادقم و مامانم و بابایم پیاده شدند و رفتند حرم امام رضا(ع) ونمازخواندن واما من و داداش امیرم نرفتیم حرم و

بجایش رفتیم خانه ی داداش محمدم و زنداداش سمانه ام ووقتی رسیدیم خونه ی داداش محمدم ساعت 5دقیقه به 7 شب بودش و ساعت 7 داداش محمدم زد کانال 3 وبازی

فوتبال بین تیم های ایران و عمان رو نگاه کردیم که ایران اون بازی رو 2 بر0 برد و از طریق وبلاگم به بچه های تیم تبریک می گویم و راستی رضا قوچان نژاد ازدواج کرده است با

خواهر ساره بیات بازیگر خوب کشورمون که در فیلم سینمایی جدایی نادراز سیمین ایفای نقش کردندو آرزوی خوشبختی برای رضا قوچان نژاد می کنم وامید وارم که در پناه حضرت

حق خوشبخت و عاقبت بخیر بشوند. و داشتم می گفتم وقتی داداش صادقم و مامانم و بابایم از حرم آقا امام رضا برگشتند داداش محمدم و داداش امیرم داشتند گفتگو می

کردند که چه موقع و چه روزی برویم اخلمد که نتیجه ی گفتگوی داداشای گلم این شدش که 11 فروردین ماه برویم یعنی (فردا) که روز عروسی داداش محمدم و زنداداش سمانه ام

که داداش محمدم و زنداداش سمانه ام در روز 11فروردین ماه سال 1394 عروسی کردند. و روز 11 فروردین ماه صبح ساعت 4:35 دقیقه داداش امیرم من و داداش صادقم رو بیدار

کرد وحاضر شدیم و ساعت 5 راه افتادیم از طرقبه و رفتیم راه آهن وداداش صادقم رارساندیم سر کارش وبعد من و داداش امیرم رفتیم جای خانه ی داداش محمدم و زنداداش

سمانه ام و تقربا 5 دقیقه بعدش یا 10 دقیقه ی بعدش بود که داداش محدم و زنداداش سمانه ام سوار ماشین شدند و بعدش رفتیم دنبال زهرا جون و بعداز اینکه همه سوار

شدیم و توی خیابون یکجایی نگه داشتیم و داداش امیرم رفت و نان خرید و بعد راه افتادیم به سمت اخلمد و حدودا نیم ساعت پیاده روی کردیم تا جای آبشار اخلمد و وسطای

راه همش عکس می گرفتیم که به بنده خیلی خیلی خوش گذشت و از همینجا از داداش محمدم تشکر می کنم با اینکه مشغله ی کاری نکند انشاالله به تونم جواب محبت هایت

را بدهم وانشاالله بتونم از خجالتت دربیایم داداشی مهربون حالا بریوم سراغ عکسهای بنده در اخلمد.