تاسوعا و عاشورای 1395
به نام خدا ....
سلام امسال هم عین هرسال برای تاسوعا و عاشورا من و مامانم رفتیم خیرآباد وخیلی خوش گذشت جای همگی شما دوستان گلم خالی بود و خیلی دعا گوی همتون بودم
وامروز هم برگشتیم.ودرضمن قبل از عکس های هرروزی خلاصه ای ازآن روز را اگر یادم بود را می نویسم.خلاصه ای از مسافرت به خیرآباد: روز دوشنبه صبح عین همیشه رفتم
مدرسه و زنگ آخر نیز مراسم داشتیم در مدرسمون وقرار بود یکی از داداشام بیاد دنبالم زنگ آخر که داداش محمدم اومد دنبالم ورفتیم دنبال مامانم وحاظرشدیم و داداش محمدم
من و مامانم را رساند خانه ی دایی حسینم ومهدیه(دختردایی حسینم) که قرار بود با خاله طاهره اش بیاید(دختردایی جواد مامانم) ومن و مامانم و دایی حسینم و زندایی حسینم و
رضا(پسردایی حسینم ) نیز با یک ماشین رفتیم واون روزهم وقتی رسیدیم کلا مشغول تمیزکاری خانه ی دایی حسینم بودیم و شب هم رفتیم حیئت و شام نیز آبگوشت بود
وبعدازاینکه آبگوشت خوردیم رفتیم خانه ی دایی هادیم آخه محسن آقا (پسردایی ام )ودایی هایم و پسردایی هایم .... آنجا بودن ووقتی بنده دیدم محسن آقا می خواهند
بروندمسجد خیرآباد من هم رفتم مسجد وبنده عین همیشه وقتی محسن اقا پسردایی ام(پسردایی احمدم) نوحه یشان را خواندنفیلم گرفتم ازمحسن آقا .
مسجدخیرآباد که روبروی خانه ی پدرزرگ و مادر بزرگم است که درعکس و دراین نماعکس
روبروی خانه ی دایی حسینم و دایی هادیم است و سمت چپ عکس خانه ی دایی مهدیم است
بنده درصبح روز تاسوعا قبل از اینکه برویم مسجد جامع خیرآباد
واما نخل که داشتند آماده اش می کردند برای بعدازظهر روز عاشورا
واما عکس های خودم و علیرضا ی نازم که معصومه خانم(مامان علیرضا)(دخترخاله
زهرایم)از من و علیرضا گرفتند.️
واما خودم و محمدحسین نازم(نوه ی دایی مهدیم)(پسرعموی حلما)️
واما خودم و حلما ی قشنگم(نوه ی دایی مهدیم)(دخترعموی محمدحسین)️
و اما عکسای روز عاشورا
و عصر روز عاشورا