معصومه باروئیمعصومه باروئی، تا این لحظه: 23 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره
وبلاگ عزیزموبلاگ عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 60 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره
زنداداش سمانهزنداداش سمانه، تا این لحظه: 37 سال و 1 ماه و 21 روز سن داره
داداش محمدداداش محمد، تا این لحظه: 37 سال و 5 روز سن داره
داداش صادقداداش صادق، تا این لحظه: 35 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره
داداش امیرداداش امیر، تا این لحظه: 33 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره
زنداداش فروزانزنداداش فروزان، تا این لحظه: 32 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره
دبیر جانمدبیر جانم، تا این لحظه: 42 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره
حسینحسین، تا این لحظه: 4 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره
زنداداش نگارزنداداش نگار، تا این لحظه: 36 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره
رادمهررادمهر، تا این لحظه: 2 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره
سالگرد عقد داداش محمد و زنداداش سمانهسالگرد عقد داداش محمد و زنداداش سمانه، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره
سالگرد عروسی داداش محمد و زنداداش سمانهسالگرد عروسی داداش محمد و زنداداش سمانه، تا این لحظه: 9 سال و 30 روز سن داره
سالگرد عقد داداش امیر و زنداداش فروزانسالگرد عقد داداش امیر و زنداداش فروزان، تا این لحظه: 5 سال و 8 ماه سن داره
سالگرد عروسی داداش امیر و زنداداش فروزانسالگرد عروسی داداش امیر و زنداداش فروزان، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره
سالگرد عقد داداش صادق و زنداداش نگارسالگرد عقد داداش صادق و زنداداش نگار، تا این لحظه: 3 سال و 21 روز سن داره

دنیای خاطراتم

عکسهای امروز بنده ....

1395/4/12 1:02
نویسنده : معصومه باروئی
163 بازدید
اشتراک گذاری

 

به نام خدا ....
سلام دوستان گلم. خوبید؟ خوشید؟ سالمید؟ سلامتید؟ چه خبرا؟ چه کارها می کنید؟امروز اومدم با یک پست دیگر با 3 روز تاخیر اومدم الان اومدم با یک پست جذاب و عالی


واین پستم رو می خوام بترکونم براتون اول از همه تولد بهترین دوستم رو فاطمه ی طوی بیگی رو از همینجا بهش دوباره تبریک می گویم. فاطمه جان تولدت مبارک دوست

گلم.انشاالله در تمام مراحل زندگیت موفق باشی همین دیگه جمله ای زیبای دیگه به نظرم نمی رسه که توی وبلاگم ثبتش کنم دوست گلم.داشتم می گفتم این بار اومدم با یک

پست جدید از عکسهای دیروزم یعنی 11 تیر ماه که بعدازضهر زنداداش سمانه ام و داداش محمدم اومدن خونمون و دوباره من و زنداداشم رفتیمتوی حیاط زیبا و پراز درخت و میوه

های گوناگون خونمون و شروع به عکس گرفتند و عکس سلفی گرفتند کردیم و موقع افطارهم از سفره ی افطار خونمون عکس گرفتم و درضمن موقع خوردن افطار زنداداشم به

بنده پیشنهاد داد و به من گفتند که توکه می ری کلاس تئاتر بیا بعداز افطار هممون یک موضوعی رو بگیم و برای همدیگه اجرا کنیم و بگیم که چجوری اجراکردیم و بعداز افطار

فرارسید و زنداداشم که نگاه می کردن و نظرشون رو می گفتند وفقط از بین 3تا داداشام یعنی محمدمون و صادقمون و امیرمون فقط صادق میومداجرا می کرد و منم که وسط اجرا

ی صادق بهش می خندیدم یعنی پوکیدم ازخنده وباز وقتی من برای بار دوم که رفتم اجرا کنم خودم خندم گرفت و بعدش امیر مون خندید به من و بعدش زنداداشم خندش

گرفت و بعدش هم صادقمون خندش گرفت و منم حرصم دراومداز دست امیر مون و صادقمون و زورم که به صادقمون نمی رسه به جاش رفتم امیر روزدمش و گریه کردم که چرا

به من خندیدی و دفعه ی آخرت باشه امیر به من می خندی این رو به امیر گفتم و بار سوم که دوباره رفتم اینبار دیگه خندم نگرفت و بار چهارم هم باز هم نمایش دومیم رو اجرا

کردم که گریه کرده بودم بعدش دوباره اون رو اجراش کردم که اینبارداداش صادقم و زنداداش سمانه ام تشویقم کردن و بار آخرهم که نمایش دونفره من وصادق رفتیم اجرا کردیم

و دوبار اجرا کردیم که بار اولش چون خندیدم لغوش کردیم و دوباره اجرا کردیم تا خنده ام بر طرف بشه. اما دیشب شب عالی ای برای من بودش با اینکه ازدست امیر ناراحت شدم

چون به من خندید و منم گریه کردم ولی خوش گذشت شیرینیش به خنده های بعداز گریه کردن بنده و زنداداشم و داداش صادقم و داداش محمدم و داداش امیرم بود. با تمام

این وجود تشکر می کنم از زنداداشم و داداش محمدم و داداش صادقم وداداش امیرم که شب پرخاطره ای رو برام ساختند ووقتی زنداداشم و داداش محمدم داشتند می رفتند

خونشون ساعت 10 بودش و زنداداشم یک حرفی رو زدن که من روخیلی خوشحال کردن و من هنوز امید دارم به اینکه بازیگر خوبی میشم در آینده وزنداداشم این رو به من گفتند

که بالاخره روزی می رسه که تو یعنی(من ) بازیگر می شوم و توی تلویزیون می روم وزنداداشم به همه می گه که این بازیگری رو که می بینید خواهرشوهر منه. واز همینجا از

زنداداشم تشکر می کنم که به من امید دادان که من هیچ موقع نا امید نشم . زنداداش گلم و مامان و بابای گلم و خانواده ی گلم و معلم های گلم برام دعاکنید که به چیزی که

آرزویش را دارم برسم و اونم بازیگری هستش.

 


خودم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
 
 
 
 
 
 
 
 

 

پسندها (2)

نظرات (0)