عکسهای امشب ....
به نام خدا ...
سلام برهمگی. بنده دوباره اومدم با یک پست جدید از عکسهای دیشب. دیشب عقد دخترخالم بودش. (دخترخاله زهرایم) که18 سالشه و شوهرش هم که اسمش محمده
و20سالشه وباهم دیگه تازه دیشب توی حرم عقد کردن دخترخاله ی گلم برایت آرزوی خوش بختی و عاقبت بخیری می کنم.ماجرای دیروز و دیشب:ساعت های 4بعدازظهر بود از
جای خانه راه افتادیم به سمت خونه ی خاله زهرا و قبلش توی طرقبه گاز زدیم به ماشین چون ماشینمون گاز نداشت وبعدازاینکه گاز زدیم تقریبا ساعت های 4:30دقیقه بود و راه
افتادیم و تقریبا ساعت های5:5دقیقه رسیدیم خونه ی خاله زهرایم و چنددقیقه بعداز رسیدن ما خاله نجمه و امیرحسین و باقرآقا شوهر خاله نجمه ام رسیدن و بعدش دایی
مهدیم و زن دایی مهدیم وزینب دختردایی مهدیم رسید وبعدش دایی حسینم و زندایی حسینم و مهدیه دختردایی حسینم رسیدن و بعدش دایی هادیم وزندایی هادیم و
محمدآقا پس دایی هادیم به همراه همسرشون و دوتا دخترشون پرنیای نازم و کیمیا خواهرش رسیدن و دیشب درواقع من زیاد عکس گرفتم خداروشکر وفقط از یکی عکس
نگرفتم چون پیش باباش بودش فداش بشم من. از پرنیا وپسرعمویش امیرحسین(نوه های دای هادیم)وعلیرضا نوه ی خاله زهرایم.عکس گرفتم و درضمن تنهااز این سه نفر من
دیشب عکس نگرفتم بلکه از گوشیم را دادم به مهدیه و کیمیا خواهر پرنیا که از من و امیر حسین و پرنیا نیز عکس بگیرد وازکیمیا ومهدیه تشکر می کنم وبعداز کلی عکس
گرفتن و... نوبت به نماز خوندن رسید و بعداز نمازخوندن شام رو آوردن و شام نیز برنج و جوجه کباب و کباب کوبیده بودش و نوشابه و ماست
خودم
ازسمت چپ: خودم و امیرحسین و پرنیا️️
خودم و پرنیا ️