معصومه باروئیمعصومه باروئی، تا این لحظه: 23 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره
وبلاگ عزیزموبلاگ عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 60 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره
زنداداش سمانهزنداداش سمانه، تا این لحظه: 37 سال و 2 ماه و 9 روز سن داره
داداش محمدداداش محمد، تا این لحظه: 37 سال و 24 روز سن داره
داداش صادقداداش صادق، تا این لحظه: 35 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره
داداش امیرداداش امیر، تا این لحظه: 33 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره
زنداداش فروزانزنداداش فروزان، تا این لحظه: 32 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره
دبیر جانمدبیر جانم، تا این لحظه: 42 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره
حسینحسین، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره
زنداداش نگارزنداداش نگار، تا این لحظه: 36 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره
رادمهررادمهر، تا این لحظه: 3 سال و 16 روز سن داره
سالگرد عقد داداش محمد و زنداداش سمانهسالگرد عقد داداش محمد و زنداداش سمانه، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره
سالگرد عروسی داداش محمد و زنداداش سمانهسالگرد عروسی داداش محمد و زنداداش سمانه، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره
سالگرد عقد داداش امیر و زنداداش فروزانسالگرد عقد داداش امیر و زنداداش فروزان، تا این لحظه: 5 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره
سالگرد عروسی داداش امیر و زنداداش فروزانسالگرد عروسی داداش امیر و زنداداش فروزان، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره
سالگرد عقد داداش صادق و زنداداش نگارسالگرد عقد داداش صادق و زنداداش نگار، تا این لحظه: 3 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

دنیای خاطراتم

فصل پاییز و برگ های حیاطمون

  به نــــــــــــــــــــــــــــــــام خــــــــدا ... یک روز خوب دیگه و حیاط خونمون و برگ های رنگارنگ پاییزی درختامون و همراه با عکاسی زنداداش سمانم و از همه مهم تر هم کاری بنده در ایستادند و ژست گرفتن و کمک کردن به زنداداشم که عکس های قشنگی از آب در بیاد بهار من ! بپذیرم به شعر پاییزی  غزل غزل به فدایت اگرچه ناچیز است  هنوز بوی تو دارد هوای شعر و غزل  خوشا که شعر تو همچون شکوفه نوخیز است  پ ن : ممنون از عکاس عزیز که همیشه عکس های قشنگی میگیرند 😚😍❤                     ...
25 آذر 1397

دیدن دبیرجانم ❤️

  و یک روز خوب دیگه یک هوای بارونی دیگه و دیدن دبیرجانم وای که چقدر خوب بود و رفتم دیدمشون وقتی که سیوشرتم خیس بود از بارون و دبیرجانم رو بغلشون کردم و دبیرجانم گفتند که رازی نبودم توی این هوا بیای من و ببینی، و دبیر جانم گفتند که شب بهشون پیام بدم اگه سرما خوردم، دبی جانم گفتند که عکس از کارنامم براشون بفرستم و دبیرجانم میخواستند من رو توی این هوای بارونی برسونند و تیکه کلام معروفشون (اساتید) رو گفتند، و به من گفتند استاد باروئی   #دبیر_جانم #Kh_A #math_teacher                       ...
3 آذر 1397

غذای حرم 😍

      به نـــــــــــــــــــــــــــــــــام خــــــــــــدا ... سلام به دوستای گلم امروز 1397/8/25 هستش و امروز من و مامان و بابام و داداش محمدم و زنداداش سمانه ام رفتیم ظهررفتیم حرم امام رضا(ع) و غذای حرم رو خوردیم و غذا هم برنج و قرمه سبزی بودش آرام البته من در جریان بودم زبان آخه داداش محمدم توی تلگرام حدودا یک ماه قبل بهم پیام داده بود و گفتش که عکس از شماره ملی خودم و مامان و بابام رو براش بفرستم و بهم گفت برای غذای حرم هستش و گغت به کسی نگم و منم که دخمل خوبی هستم به کسی نگفتم آرامآرام و این شد که امروز رفتیم حرم و اینکه بیرون حرم ماشین هایی بودند که تا جای ورودی حرم میبردند و من فکر کردم...
25 آبان 1397

حرم امام رضا (ع)

    به نـــــــــــــــــــــــــــــــام خـــــــــــــدا ... سلام به دوستای گلم خیلی وقت بود نیومده بودم که پست بگذارم توی وبلاگم و کلی دلم براتون تنگ شده بود امروز 16 آبان ماه 1397 هستش و طبق هر سال بابای زنداداش سمانه ام روضه می گیرند خونشون در روز شهادت امام محمد و امام حسن مجتبی (ع) و کلی مهمون براشون از خوانسار میاد(مامان و بابای زنداداش سمانم خوانساری هستند و زنداداشمم اونجا به دنیا) اومده و زندگی کرده تا 1 سالگی ) و روضشون هم مردانه هست فقط و اینکه داداش محمدم اومد خونه ی ما و اومد دنبال من و مامان و بابام و بابام و داداش محمدم رفتند خونه ی پدر خانم داداش محمدم(بابای زنداداش سمان...
16 آبان 1397

روضه ی امسال 1397

      به نــــــــــــــــــــــــــام خــــــــــــدا ... سلام به دوستای گلم امروز 28 مهرماه 1397 هستش و اینکه دیروز یعنی 27 مهر ماه 1397 طبق سال های قبل روضه گرفتیم توی خونمون و حدود 150 نفر مهمون (اقواممون ) رو دعوت کردیم و اینکه امسال داداش محمدم و زنداداش سمانه ام اومدند خونه ی ما خوابیدند و داداش امیرمم با زنداداش فروزانم اومدند خونمون خوابیدند و داداش صادقمم خونمون بودش و شب موقع خواب من و داداش صادقم توی یک اتاق خوابیدیم و تا صبح توی اتاق خواب بودیم و مامانمم که برای درست کردن شله تا صبح بیدار بودش و در عین حال داداش امیرم و زنداداش فروزانم تایک ساعتی بیدار بودند و دیگ شله رو...
28 مهر 1397

سال تحصیلی جدید مبارک ❤️

    به نــــــــــــــــــــــــــام خـــــــــــدا ... سلام به دوستای گلم بنده دوباره بعد از چند روز اومدم با یک پست جدید، اول از همه شروع سال تحصیلی جدید رو به همه ی دانش آموزا و مخصوصا کلاس اولی های فامیل خودمون یعنی : یگانه(نوه ی دایی مهدیم)(خواهر محمدحسین و ریحانه) برای وبلاگش از قسمت پیوند های وبلاگم روی وبلاگ ریحانه و یگانه و محمد حسین کلیک کنید و آیدا(خواهر امید)(نوه ی دایی هادیم) و برای دیدن وبلاگش روی امید و آیدا کلیک کنید و سعیده(خواهر سجاد)(نوه ی دایی احمدم که شهید شدند) و برای دیدن وبلاگ سعیده و سجاد هم از قسمت پیوند های وبلاگم روی سجاد و سعیده کلیک کنید. و اینکه امسال هم بنده سال آخر دبیرستانم هستش الب...
1 مهر 1397

تاسوعا و عاشورا 1397

به نـــــــــــــــــــــــام خـــــــــدا ... سلام به دوستای گلم بنده دوباره اومدم با یک پست جدید و یک عالمه عکس از تاسوعا و عاشورا امسال و طبق هرسال من و مامانم برای تاسوعا و عاشورا رفتیم به خیرآباد(روستای خیرآباد_مهولات) روستایی که بعد از تربت هستش و قبل از گناباد هستش و اینکه از روز حرکتمون بگم که روز : 1397/6/27 بعد از اینکه ناهار خوردیم من و داداش امیرم و مامانم به سمت خیرآباد حرکت کردیم و بعداز ظهر تقریبا ساعت های 5 رسیدیم خیرآباد و رفتیم خونه ی خاله نجمم ، وقتی رفتیم خونه ی خاله نجمم آقامجتبی(پسرخاله نجمم) وامیرمهدی(پسر آقامجتبی) بودند و من و مامانم تا ساک و کیفامون رو گذاشتیم ...
31 شهريور 1397

تولد زنداداش فروزانم ❤️

به نــــــــــــــــــــــــــــام خـــــــــــدا ... سلام به دوستای گلم و مرسی از لطف و مهربونیتون و مرسی از نظراتی که میگذارید اومدم بعداز چند وقت با یک پست جدید و با یک عالمه عکس از تولد زنداداش فروزانم(زن داداش امیرم)(زنداداش دومیم)محبتو ابته اینم بگم که فردا یعنی : 1397/6/19 تولد زنداداش فروزانم هستش و من و مامانم و داداش محمدم زن داداش سمانم(زن داداش محمدم) وداداش صادقم وو داداش امیرم تولد زنداداش فروزانم رو در تاریخ : 1397/6/15 در عمارت عتیق مشهد گرفتیم و بعد از ظهر قبل از اذان مغرب داداش محمدم و زنداداش سمانه ام اومدند طرقبه خونه ما و قرار شدش که داداش صادقم خودش از سرکارش بیاد و داداش امیرمم با زنداداش ف...
19 شهريور 1397

بله برون داداش امیرم 💍

به نـــــــــــــــــــــــــام خــــــــــــدا ... سلام به دوستای گلم ، اومدم بایک پست جدید محبت توی پست قبلی گفته بودم که برای داداش امیرم رفتیم خواستگاری و کاغذ نویسیش بوده واینکه دیروز یعنی : 1397/6/10 بله برون داداش امیرم و زنداداش فروزانم بود و مهمون هامون :دایی هادیم و زن دایی هادیم و خاله نجمم وباقرآقا(شوهر خاله نجمم) و دایی مهدیم و زندایی مهدیم و خاله زهرام و عباس آقا(شوهر خاله زهرام) و دایی حسینم و زندایی حسینم و زندایی احمدم بوندند(دایی احمدم شهید شدند) و یک روز قبل از بله برون هم با داداش امیرم رقص رو تمرین کردم من هم رقص چاقوم رو رفتم #بله_برون #داداش_امیرم #زنداداشم 1397/6/10 #خوشبختیتون_آرزومه ...
10 شهريور 1397