معصومه باروئیمعصومه باروئی، تا این لحظه: 23 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره
وبلاگ عزیزموبلاگ عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 60 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره
زنداداش سمانهزنداداش سمانه، تا این لحظه: 37 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره
داداش محمدداداش محمد، تا این لحظه: 37 سال و 11 روز سن داره
داداش صادقداداش صادق، تا این لحظه: 35 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره
داداش امیرداداش امیر، تا این لحظه: 33 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره
زنداداش فروزانزنداداش فروزان، تا این لحظه: 32 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره
دبیر جانمدبیر جانم، تا این لحظه: 42 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره
حسینحسین، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره
زنداداش نگارزنداداش نگار، تا این لحظه: 36 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره
رادمهررادمهر، تا این لحظه: 3 سال و 3 روز سن داره
سالگرد عقد داداش محمد و زنداداش سمانهسالگرد عقد داداش محمد و زنداداش سمانه، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
سالگرد عروسی داداش محمد و زنداداش سمانهسالگرد عروسی داداش محمد و زنداداش سمانه، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره
سالگرد عقد داداش امیر و زنداداش فروزانسالگرد عقد داداش امیر و زنداداش فروزان، تا این لحظه: 5 سال و 8 ماه و 6 روز سن داره
سالگرد عروسی داداش امیر و زنداداش فروزانسالگرد عروسی داداش امیر و زنداداش فروزان، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره
سالگرد عقد داداش صادق و زنداداش نگارسالگرد عقد داداش صادق و زنداداش نگار، تا این لحظه: 3 سال و 27 روز سن داره

دنیای خاطراتم

روضه ی امسال 1397

1397/7/28 12:33
نویسنده : معصومه باروئی
387 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 

به نــــــــــــــــــــــــــام خــــــــــــدا ...

سلام به دوستای گلم امروز 28 مهرماه 1397 هستش و اینکه دیروز یعنی 27 مهر ماه 1397 طبق سال های قبل روضه گرفتیم توی خونمون و حدود 150 نفر مهمون (اقواممون ) رو

دعوت کردیم و اینکه امسال داداش محمدم و زنداداش سمانه ام اومدند خونه ی ما خوابیدند و داداش امیرمم با زنداداش فروزانم اومدند خونمون خوابیدند و داداش صادقمم

خونمون بودش و شب موقع خواب من و داداش صادقم توی یک اتاق خوابیدیم و تا صبح توی اتاق خواب بودیم و مامانمم که برای درست کردن شله تا صبح بیدار بودش و در

عین حال داداش امیرم و زنداداش فروزانم تایک ساعتی بیدار بودند و دیگ شله رو هم میزدند و بعدش داداش امیرم و زنداداش فروزانم خوابیدند و باز داداش محمدم و زنداداش

سمانه ام بیدار میشدند و دیگ شله رو هم میزدند و در کل به نظر من شله ی امسالمون خیلی خوشمزه تر از شله ی پارسالمون شده بود

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


و مهمان های عزیزمون

 

 

 


خودم و عارفه (نوه ی دایی احمدم)
برای مشاهده ی وبلاگ عارفه از قسمت پیوند های وبلاگم روی وبلاگ علیرضا و آزاده و عارفه کلیک کنید

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


 

 

 

 

پسندها (4)

نظرات (0)