معصومه باروئیمعصومه باروئی، تا این لحظه: 23 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره
وبلاگ عزیزموبلاگ عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 60 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره
زنداداش سمانهزنداداش سمانه، تا این لحظه: 37 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره
داداش محمدداداش محمد، تا این لحظه: 37 سال و 10 روز سن داره
داداش صادقداداش صادق، تا این لحظه: 35 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره
داداش امیرداداش امیر، تا این لحظه: 33 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره
زنداداش فروزانزنداداش فروزان، تا این لحظه: 32 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره
دبیر جانمدبیر جانم، تا این لحظه: 42 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره
حسینحسین، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه سن داره
زنداداش نگارزنداداش نگار، تا این لحظه: 36 سال و 5 ماه سن داره
رادمهررادمهر، تا این لحظه: 3 سال و 2 روز سن داره
سالگرد عقد داداش محمد و زنداداش سمانهسالگرد عقد داداش محمد و زنداداش سمانه، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره
سالگرد عروسی داداش محمد و زنداداش سمانهسالگرد عروسی داداش محمد و زنداداش سمانه، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره
سالگرد عقد داداش امیر و زنداداش فروزانسالگرد عقد داداش امیر و زنداداش فروزان، تا این لحظه: 5 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره
سالگرد عروسی داداش امیر و زنداداش فروزانسالگرد عروسی داداش امیر و زنداداش فروزان، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره
سالگرد عقد داداش صادق و زنداداش نگارسالگرد عقد داداش صادق و زنداداش نگار، تا این لحظه: 3 سال و 26 روز سن داره

دنیای خاطراتم

نوروز 1395

1395/1/1 14:47
نویسنده : معصومه باروئی
171 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

به نام خدا ...
سلام عرض می کنم خدمت تمامی دوستان گلم و عید نوروز سال 1395 هجری شمسی روبه همه ی دوستان گلم تبریک می گم و اومدم با چندتا عکس از خودم در کنار صفره ی

هفتسینی که خودم چیندمش و واقعا خودم که راضی بودم و می خواهم تمام آنچه که در ساعات نزدیک لحضه ی تحویل سال برایم اتفاق افتاد بگویم .بنده از صبح روز 29 که از

خواب بیدار شدم نخوابیدم دیگر یعنی فرض کنید صبح روز 29 بیدار شدم و تا موقع سال تحویل بیدار بودم و یک احساس خوبی داشتم که نمی دونم چجوری بنویسم آخه

میترسم بغض گلویم را بگیرد و بد جور دلم هوای موقع سال تحویل را بکند بنده که بیدار بودم زدم شبکه سه از ساعت 20:50 دقیقه ی شب روز 29 زدم شبکه ی سه و


برنامه ی احسان علیخانی را نگاه کردم و واقعا اینقدر برنامشون عالی بودش که الان دوباره دلم می خواد دوباره نگاهش کنم احسان علیخانی رو دوباربغض گلویم رو گرفته و واقعا

اگه توضیحات این پستم کم بود یکوقتی عذر خواهی بنده را پذیرا باشید. راستی دیشب زنداداش سمانه ام و داداش محمدم آمدند خانه یمان و برای بار دوم بعداز ازدواجشون

اینجا خوابیدند وامروز طهر ساعت های 12 یا 1 طهر بودش که رفتند و ناهار امروزمون هم یک آش خوشمزه ی زنداداش پز و مامان پز بود و راستی کادو ی زنداداش سمانه ام را دادم

بهشون و امید وارم که خوششون اومده باشه از کادویی که براشون خریدم و راستی دیشب آقای احسان علیخانی عمورنگ رو آور ده بودند توی برنامشون و عموجون هم

تندیسشون رو هم گرفتند عموجون انشاالله که تندیست مبارکت باشد و ما بچه ها دوباره برنامه های جدید تری هم می خواهیم عموجون این رو بدون که من بااینکه 15 سال سن

دارم اما هنوز کودک درون من هم شاد شاده و می خوام تاوقتی که زنده ام برنامتون رو نگاه کنم چون تاثیر خوبی روی بچه ها می گذارد و وقتایی هم که بنده ناراحتم وقتی

برنامتون رو می بینم واقعا از صمیم قلبم شاد شاد می شوم و این شادیم رو مدیون شما هستم عموجون حالا برویم سراغ سه تا عکس از بنده در کنار سفره ی هفتسین سال 1395

هجری شمسی که بنده اینقدر خوابم می آمد بزور چشمانم رو باز نگه داشتم

 

 

 
 
 
 
 
 
 
 

 

پسندها (2)

نظرات (0)