معصومه باروئیمعصومه باروئی، تا این لحظه: 23 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره
وبلاگ عزیزموبلاگ عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 60 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره
زنداداش سمانهزنداداش سمانه، تا این لحظه: 37 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره
داداش محمدداداش محمد، تا این لحظه: 37 سال و 14 روز سن داره
داداش صادقداداش صادق، تا این لحظه: 35 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره
داداش امیرداداش امیر، تا این لحظه: 33 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره
زنداداش فروزانزنداداش فروزان، تا این لحظه: 32 سال و 8 ماه سن داره
دبیر جانمدبیر جانم، تا این لحظه: 42 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره
حسینحسین، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره
زنداداش نگارزنداداش نگار، تا این لحظه: 36 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره
رادمهررادمهر، تا این لحظه: 3 سال و 6 روز سن داره
سالگرد عقد داداش محمد و زنداداش سمانهسالگرد عقد داداش محمد و زنداداش سمانه، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره
سالگرد عروسی داداش محمد و زنداداش سمانهسالگرد عروسی داداش محمد و زنداداش سمانه، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره
سالگرد عقد داداش امیر و زنداداش فروزانسالگرد عقد داداش امیر و زنداداش فروزان، تا این لحظه: 5 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره
سالگرد عروسی داداش امیر و زنداداش فروزانسالگرد عروسی داداش امیر و زنداداش فروزان، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره
سالگرد عقد داداش صادق و زنداداش نگارسالگرد عقد داداش صادق و زنداداش نگار، تا این لحظه: 3 سال و 30 روز سن داره

دنیای خاطراتم

پایان کلاس هشتم 😭😭😭

1394/3/22 0:25
نویسنده : معصومه باروئی
172 بازدید
اشتراک گذاری

 

بیقرارم...
یه سال مونده تا روزی که باید از این مدرسه دل بکنم..جایی که 3 ساله نتونستم ازش دل بکنم..نتونستم فراموشش کنم..شاید الان برای این حرفا زود باشه اما بخوای و نخوای

یک ترم از مدرسه ها گذشته و یک ترم دیگه وقت داریم تا اخرین تابستونی که میتونیم به بودن باهم دلمون قرص باشه ...چاره ای نیس باید ازش دلم بکنم اما هیچ وقت روزای

خوبی که توی این مدرسه داشتم رو فراموش نمیکنماین روزا یه جوری خوبن که تمام دلخوری ها و دلتنگی ها و ناراحتی ها رو با خودشون میشورن و میبرن...از مدرسه که

بگذریم میرسیم به دوستایی که 3 ساله پابه پای هم با جون و دل و مثل یک کوه پشت هم بودیم دوستایی که غمشون غممون بود و خوشحالیشون خوشحالیمون...


دوستایی اگه یه روز باهم نبودیم اون روزمون شب نمیشد ..رفیقای با معرفتی که حتی اگه انقدر غمت بزرگ و عجیب بود که کسی نمتونست خوبت کنه حتی بهترین مشاور دنیا

اما اونا با خنده هاشون خوشحالت میکردن ...و معلمایی که از تمام جون و دل برامون مایه گذاشتن و ماهم تمام سعیمون رو برای بدست اوردن رضایتشون کردیم..شاید گاهی

وقتا عصبی و ناراحتشون کرده باشیم اما هیچی تو دلمون نبوده و دوسشون داشتیم..توی این چند سالی که گذشت خیلی قهر و آشتی داشتیم از نوع خیلیی الکی و بچگانه تا

خیلی شدید اما هیچ وقت باعث نشد که دلمون به جداشدن از هم خوش باشه...درسته جدا شدن از دوستای صمیمی خیلیییییی سخته و همینطور معلمایی که باهاشون احساس

صمیمیت میکنی اما جدا شدن از بقیه هم کلاسی ها هم آسون نیس...دلم‌ نمیخواد این روزا بگذره دوست دارم این روزا رو قاب بگیرم و تک تکشون رو به یاد داشته باشم تا یه

روزی که بزرگ شدیم و هر کدوم به موفقیتی رسیده بودیم این روزا رو یاد کنیم و یه عالمه به خودمون بخندیم.. این رفاقتا هیچ وقت تموم نمیشه فقط ممکنه دوری بینمون

بیشتر شه که اونم یه کاری میکنیم که نشه اما این رفیقا هرجای این دنیا باشن جاشون تو قلب ماست....


#5Band
#fateme#arezou#meymanat
#tahereh
#kh.a#kh.s#kh.d#kh.g#kh.m

 

 

 
 
 
 
 
 
 
 
 
پسندها (2)

نظرات (0)