معصومه باروئیمعصومه باروئی، تا این لحظه: 23 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره
وبلاگ عزیزموبلاگ عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 60 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره
زنداداش سمانهزنداداش سمانه، تا این لحظه: 37 سال و 2 ماه سن داره
داداش محمدداداش محمد، تا این لحظه: 37 سال و 15 روز سن داره
داداش صادقداداش صادق، تا این لحظه: 35 سال و 4 ماه سن داره
داداش امیرداداش امیر، تا این لحظه: 33 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره
زنداداش فروزانزنداداش فروزان، تا این لحظه: 32 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره
دبیر جانمدبیر جانم، تا این لحظه: 42 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره
حسینحسین، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره
زنداداش نگارزنداداش نگار، تا این لحظه: 36 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره
رادمهررادمهر، تا این لحظه: 3 سال و 7 روز سن داره
سالگرد عقد داداش محمد و زنداداش سمانهسالگرد عقد داداش محمد و زنداداش سمانه، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره
سالگرد عروسی داداش محمد و زنداداش سمانهسالگرد عروسی داداش محمد و زنداداش سمانه، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره
سالگرد عقد داداش امیر و زنداداش فروزانسالگرد عقد داداش امیر و زنداداش فروزان، تا این لحظه: 5 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره
سالگرد عروسی داداش امیر و زنداداش فروزانسالگرد عروسی داداش امیر و زنداداش فروزان، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره
سالگرد عقد داداش صادق و زنداداش نگارسالگرد عقد داداش صادق و زنداداش نگار، تا این لحظه: 3 سال و 1 ماه سن داره

دنیای خاطراتم

رفتن به هفت حوض ....

1396/1/11 1:08
نویسنده : معصومه باروئی
197 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

به نام خدا ...
سلام به دوستای گلم واینکه دوباره سال نورو به همتون تبریک عرض می کنم و اینکه امروز1396/1/11ودومین سالگر ازدواج داداش محمدم و زنداداش سمانه ام هستش واینکه

اومدم با چندتا عکس از خودم که امروز من و مامانم و زنداداشم و داداش محمدم و داداش امیرم رفتیم هفت حوض مشهد که خاطره ی دیشب وامروز رو هم ثبت می کنم.ثبت

خاطراه ی دیشب: قرار بود روز بازی ایران و قطر: 1396/1/8 من و داداش امیرم و داداش صادقم و مامانم و بابام بریم خونه ی داداش محمدم که نشد آخه داداش صادقم عروسی

دوستش دعوت بودش و به داداش محمدم خبر داداش وداداش محمدمم گفتش که یک روز دیگه بریم که داداش صادقمم باشه و اینکه داداش صادقم نرفتش به عروسی

دوستش وماندش توی خانه واین شدش که روز 1396/1/10 من وداداش امیرم و مامانم و بابام رفتیم خونه ی داداش محمدم و داداش صادقمم رفته بودش روز قبلش تهران واون

شب که رفتیم خونه ی داداش محمدم من اونجا خوابیدم و روز بعدش (1396/1/11)(امروز) هم من و زنداداشم و داداش محمدم وداداش امیرم و مامانم رفتیم به هفت حوض

مشهد و کلی عکس گرفتیم و صبحانه رو بالای قله ی کوه خوردیم وخیلی خوش گذشت.

 

 

 

 

 

 

 

 

 
 
 
 
 
 
 
 

 

پسندها (2)

نظرات (0)