معصومه باروئیمعصومه باروئی، تا این لحظه: 23 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره
وبلاگ عزیزموبلاگ عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 60 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره
زنداداش سمانهزنداداش سمانه، تا این لحظه: 37 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره
داداش محمدداداش محمد، تا این لحظه: 37 سال و 14 روز سن داره
داداش صادقداداش صادق، تا این لحظه: 35 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره
داداش امیرداداش امیر، تا این لحظه: 33 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره
زنداداش فروزانزنداداش فروزان، تا این لحظه: 32 سال و 8 ماه سن داره
دبیر جانمدبیر جانم، تا این لحظه: 42 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره
حسینحسین، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره
زنداداش نگارزنداداش نگار، تا این لحظه: 36 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره
رادمهررادمهر، تا این لحظه: 3 سال و 6 روز سن داره
سالگرد عقد داداش محمد و زنداداش سمانهسالگرد عقد داداش محمد و زنداداش سمانه، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره
سالگرد عروسی داداش محمد و زنداداش سمانهسالگرد عروسی داداش محمد و زنداداش سمانه، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره
سالگرد عقد داداش امیر و زنداداش فروزانسالگرد عقد داداش امیر و زنداداش فروزان، تا این لحظه: 5 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره
سالگرد عروسی داداش امیر و زنداداش فروزانسالگرد عروسی داداش امیر و زنداداش فروزان، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره
سالگرد عقد داداش صادق و زنداداش نگارسالگرد عقد داداش صادق و زنداداش نگار، تا این لحظه: 3 سال و 30 روز سن داره

دنیای خاطراتم

هفت حوض 2 ...

1396/2/13 0:53
نویسنده : معصومه باروئی
180 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

به نام خدا ...
سلام به همه ی شما دوستای گلم وممنون از نظرات پرمهرتون دوباره اومدم با یک پست جدید و چندتا عکس از خودم و تا یادم نرفته ولادت حضرت مهدی رو به همه ی شما دوستای گلم تبریک عرض میکنم واینکه مامانم روز چهارشنبه ظهر قبل از اینکه من از مدرسه برگردم
بادایی حسینم رفت خیرآباد ودراونجا مراسمی به نام آئین چراغ برات دارند و به همین دلیل مامانم با دایی حسینم رفتش و امروزهم که جمعه هستش مامانم قرار هستش که برگرده با باجناق دایی حسینم و اینکه دوباره من و زنداداشم و داداش محمدم و داداش صادقم و
داداش امیرم رفتیم هفت حوض و جای مامانم خالی بودش اون موقعی که رفته بودیم قورباغه ها کوچولو بودن ولی امروز که رفتیم قورباغه ها کمی بزرگتر شده بودن ودرضمن به قول زنداداش سمانه مارمولک و ... که مار میخوره هم دیدیم وفقط همین مونده بود که مار
هم ببینیم و اینکه دفعه ی قبل چند تا سگ دیدیم و اینبار هم که رفتیم بازهم همون سگ هایی که دفعه ی قبل دیدیم رو دوباره دیدیم وصبحانه هم جایی خوردیم که دقیقا دوتا مارمولک دیدیم و از مارمولک هم عکس گرفت داداش محمدم که اون رو هم براتون میگذارم
جای همگی تون خالی بود

 

 

 

 

 

 

 

 

 
 
 
 
 
 

 

پسندها (2)

نظرات (0)