هفت حوض 2 ...
به نام خدا ...
سلام به همه ی شما دوستای گلم وممنون از نظرات پرمهرتون دوباره اومدم با یک پست جدید و چندتا عکس از خودم و تا یادم نرفته ولادت حضرت مهدی رو به همه ی شما دوستای گلم تبریک عرض میکنم واینکه مامانم روز چهارشنبه ظهر قبل از اینکه من از مدرسه برگردم
بادایی حسینم رفت خیرآباد ودراونجا مراسمی به نام آئین چراغ برات دارند و به همین دلیل مامانم با دایی حسینم رفتش و امروزهم که جمعه هستش مامانم قرار هستش که برگرده با باجناق دایی حسینم و اینکه دوباره من و زنداداشم و داداش محمدم و داداش صادقم و
داداش امیرم رفتیم هفت حوض و جای مامانم خالی بودش اون موقعی که رفته بودیم قورباغه ها کوچولو بودن ولی امروز که رفتیم قورباغه ها کمی بزرگتر شده بودن ودرضمن به قول زنداداش سمانه مارمولک و ... که مار میخوره هم دیدیم وفقط همین مونده بود که مار
هم ببینیم و اینکه دفعه ی قبل چند تا سگ دیدیم و اینبار هم که رفتیم بازهم همون سگ هایی که دفعه ی قبل دیدیم رو دوباره دیدیم وصبحانه هم جایی خوردیم که دقیقا دوتا مارمولک دیدیم و از مارمولک هم عکس گرفت داداش محمدم که اون رو هم براتون میگذارم
جای همگی تون خالی بود