معصومه باروئیمعصومه باروئی، تا این لحظه: 23 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره
وبلاگ عزیزموبلاگ عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 60 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره
زنداداش سمانهزنداداش سمانه، تا این لحظه: 37 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره
داداش محمدداداش محمد، تا این لحظه: 37 سال و 14 روز سن داره
داداش صادقداداش صادق، تا این لحظه: 35 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره
داداش امیرداداش امیر، تا این لحظه: 33 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره
زنداداش فروزانزنداداش فروزان، تا این لحظه: 32 سال و 8 ماه سن داره
دبیر جانمدبیر جانم، تا این لحظه: 42 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره
حسینحسین، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره
زنداداش نگارزنداداش نگار، تا این لحظه: 36 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره
رادمهررادمهر، تا این لحظه: 3 سال و 6 روز سن داره
سالگرد عقد داداش محمد و زنداداش سمانهسالگرد عقد داداش محمد و زنداداش سمانه، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره
سالگرد عروسی داداش محمد و زنداداش سمانهسالگرد عروسی داداش محمد و زنداداش سمانه، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره
سالگرد عقد داداش امیر و زنداداش فروزانسالگرد عقد داداش امیر و زنداداش فروزان، تا این لحظه: 5 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره
سالگرد عروسی داداش امیر و زنداداش فروزانسالگرد عروسی داداش امیر و زنداداش فروزان، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره
سالگرد عقد داداش صادق و زنداداش نگارسالگرد عقد داداش صادق و زنداداش نگار، تا این لحظه: 3 سال و 30 روز سن داره

دنیای خاطراتم

یه دورهمی خانواده گی 😊😍❤️

1398/4/21 12:30
نویسنده : معصومه باروئی
252 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

یک روز عالی 20 تیرماه 1398 که کل بچه ها و داماد ها و عروس ها و نوه ها و نتیجه ها ی پدر بزرگم(بابای مامانم) دور هم دیگه جمع شدیم و کلی خوش گذشت مخصوصا به نوه های خاله هام و دایی هام و البته جای داداش محمدم و زنداداش سمانم و حسین عزیز دل عمش(بچه ی داداش محمدم) خالی بود) آخه چون 5 روزی از به دنیا اومدن حسین میگذشت و زنداداش سمانمم چون سزارین کردن شرایطش رو نداشتن که بیان و انشاالله دورهمی بعدی که میافته توی شهریور ماه اون موقع انشاالله میتونند بیان
و دیشب (1398/4/20) این دورهمی توی باغ محسن آقا پسردایی احمدم (بابای صالح و محمد و فاطمه) برگزار شد و توی باغشون استخر داشتن و مرداهم توی استخر کلی شنا کردن از جمله داداش صادقم و داداش امیرم
وخانواده ی ماهم که من بودم ومامان و بابام و داداش صادقم و داداش امیرم و زنداداش فروزانم
و طبق صحبتی که دایی هام و خاله هام کردند برای این دور همی که انشالله ادامه دار باشه قرار شده نفری 10 تومن جمع کنند و لی برای بچه هایی که زیر سه سال سن دارند 10 تومن پول لازم نیست داده بشه و خلاصه دور همی بعدی اونجوری خاله نجمم گفتند خونه ی دایی هادیم قرار برگزار بشه که فکر کنم اونجا کنسل بشه چون فاطمه(دختردایی هادیم) قراره بچش به دنیا بیاد و بچش هم دختره و اسمش درسا هست، و چون خونه ی دختردایی تهران هست داییم هم قطعا میرن تهران و احتمالا میافته خونه ی دایی مهدیم
حالا بریم سراغ عکس های دیروز بنده توی باغ محسن آقا
پ ن : محسن آقا (پسردایی احمدم) مدیر کل تامین اجتماعی کل خراسان رضوی هستند،که اگه توی اینترنت سرچ کنید(سید محسن نظام خیرآبادی ) عکسشون میاد


فقط با عشق می فهمی که رنگ آسمان آبی ست فقط باعشق می فهمی خدا هم دردلت جاری ست شکارت لحظه ها می شن شکار از لحظه ها می شی نخورده مست می شی تازه می فهمی چه غوغایی ست

 

 

 

 

 

 

 

 

 
 
 
 
 
 
 

 

پسندها (23)

نظرات (3)

千.𝓏千.𝓏
11 مرداد 98 12:44
همیشه خوش باشین ‌
معصومه باروئی
پاسخ

ممنونم یلدا جان و همچنین شما عزیزم 😘❤️
 
🌼 نوشین 🌼🌼 نوشین 🌼
11 مرداد 98 15:25
همیشه به گردش🌹
✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿
12 مرداد 98 19:06
همیشه شاد باشی معصومه جونم
معصومه باروئی
پاسخ
ممنونم مهربون جانم وهمچنین شما عزیزم