معصومه باروئیمعصومه باروئی، تا این لحظه: 23 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره
وبلاگ عزیزموبلاگ عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 60 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره
زنداداش سمانهزنداداش سمانه، تا این لحظه: 37 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره
داداش محمدداداش محمد، تا این لحظه: 37 سال و 9 روز سن داره
داداش صادقداداش صادق، تا این لحظه: 35 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره
داداش امیرداداش امیر، تا این لحظه: 33 سال و 3 ماه سن داره
زنداداش فروزانزنداداش فروزان، تا این لحظه: 32 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره
دبیر جانمدبیر جانم، تا این لحظه: 42 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره
حسینحسین، تا این لحظه: 4 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره
زنداداش نگارزنداداش نگار، تا این لحظه: 36 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره
رادمهررادمهر، تا این لحظه: 3 سال و 1 روز سن داره
سالگرد عقد داداش محمد و زنداداش سمانهسالگرد عقد داداش محمد و زنداداش سمانه، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره
سالگرد عروسی داداش محمد و زنداداش سمانهسالگرد عروسی داداش محمد و زنداداش سمانه، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره
سالگرد عقد داداش امیر و زنداداش فروزانسالگرد عقد داداش امیر و زنداداش فروزان، تا این لحظه: 5 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره
سالگرد عروسی داداش امیر و زنداداش فروزانسالگرد عروسی داداش امیر و زنداداش فروزان، تا این لحظه: 4 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره
سالگرد عقد داداش صادق و زنداداش نگارسالگرد عقد داداش صادق و زنداداش نگار، تا این لحظه: 3 سال و 25 روز سن داره

دنیای خاطراتم

حرم امام رضا(ع)

بـاز عنـایت شــده لـطـف خـدا / باز شــدم زائـــر کـوی رضــــا رفـتم و دیدم کـه بـه چشمان تر / گــرد رواقــش هــمــه در الـتجا بــه یــاد یـاران و عـزیـزان همه / در آســتــان او شـــدم در دعـــا #به_وقت_۲۰_اسفند☃️ ...
20 اسفند 1400

خوشبختی یعنی همین؛که زندگی را سخت نگیرم،که حال من خوب باشد.

به داشته ها،موقعیت ها و آدم هایِ خوبِ زندگی ام فکر میکنم به هر چیز یا هر کسی که دنیایِ مرا زیبا و حال مرا خوب می کند. و می خندم؛ به رویِ تمامِ روزهایِ خوبی که در راهند، اتفاقاتِ خوبی که خواهند افتاد، و آرزوهایی که برآورده خواهند شد. خوشبختی یعنی همین؛ که زندگی را سخت نگیرم، که حال من خوب باشد. #به_وقت_۱۶_اسفند☃️ ...
16 اسفند 1400

کاش یادمون نره که فقط:

گاهی زندگی سخت است و گاهی ما سخت ترش میکنیم ! گاهی آرامش داریم ،خودمون خرابش میکنیم! گاهی خیلی چیزا داریم اما محو تماشای نداشته هامون میشیم! گاهی حالمون خوبه اما با نگرانی فردا خرابش میکنیم ! گاهی میشه بخشید اما با انتقام ادامش میدیم ! گاهی میشه ادامه داد اما با اشتیاق انصراف میدیم! گاهی باید انصراف داد اما با حماقت ادامه میدیم ! وگاهی... گاهی... گاهی...تمام عمر اشتباه میکنیم و نمیدونیم یا نمیخوایم بدونیم ! کاش بیشتر مراقب خودمون،تصمیماتمون وگاهی های زندگیمون باشیم. کاش یادمون نره که فقط: "یکبار زنده ایم و زندگی میکنیم، فقط یکبار" #به_وقت_۳_اسفند☃️ ...
3 اسفند 1400

دومین سوپرایز تولد ۲۱ سالگیم🎂🎈🎁

وجود آدمی  به پاکی و زلالی تو از واجبات و آرامش این زندگی  پر سرو صداس❤ فاطمه جانم❤ رفیق جانم👭 امروز و کاری که با قلب  قشنگت برام کردی فراموش  نشدنیه عزیز دل من❤😘 #به_وقت_30_بهمن☃️❄ ...
30 بهمن 1400

اولین سوپرایز تولد ۲۱ سالگیم🎂🎈🎁

من هستم. بیست و یک سال از عمرم گذشت. خدایا برای تمام لحظاتی که خندیدم شکر. برای تمام غصه ها و غمها که باعث شد رشد کنم و درک بهتری از انسان بودن داشته باشم شکر. برای گریه ها برای تنهایی ها برای از دست دادنها که باعث شد قدر خنده ها و شادی ها و داشته ها رو بیشتر بدونم، ازت ممنونم. خدایا ممنونم که فرصت بودن و نفس کشیدن و لمس این دنیا رو به من دادی. ممنونم که تا اینجای زندگی همراهم بودی و مطمئنم که بعد از این هم همراهم میمونی. خدا کنه امسال رو سفید باشم و صفحه‌م رو کم‌غلط تحویل بدم. یک سال بزرگ‌تر شدم یک سالی که نمی‌دونم توش واقعاً تونستم “بزرگ” بشم یا نه؟ تونستم با مشکلات خودم کنار بیام؟ تونستم ه...
6 بهمن 1400

روزت مبارک مامانِ مهربونم😍❤🥰

لحظه آفرینش اول آدم خلق شد و سپس حوا در تکریم نیاز های آدم خلق شد ولی فقط همون یکبار بود از آن پس هر انسانی که متولد شد اولین بویی که استشمام کرد بوی خوش یک زن بود اولین لبخندی که دید لبخند ملیح یک زن بود اولین طعامی که میل کرد شیره وجود یک زن بود زن ها لایق نوازش نیستن اشتباه نکن زن ها لایق پرستش اند و من بدهکار مهربانی یک زنم که از بچگی صدام کرده دخترم آها فرشته زمینی عشق برات ️ ️ ️ روزت مبارک مامانِ مهربونم   و شاخه گلی که برای روز مادر برای مامانم گرفتم 🥰   ...
3 بهمن 1400

روحت شاد دایی مهدی مهربونم😔😥🖤

#دلتنگی چه واژه ی تلخ و غریبی . چه حس سرد و سنگین و غم انگیزی کاش دلتنگی مثل اشک بود می ریخت و تموم می شد می ریخت و سبک می شدی اونوقت مجبور نبودی هرروز این حجم از دلتنگی و دنبال خودت اینطرف و اونطرف ببری. دایی جووون عزیز دایی مهربون دایی صبور و دلسوز و دوست داشتنی رفتن و پرکشیدنت یک کوه دلتنگی و غم و تنهایی و بیکسی رو رو شونه های ضعیفمون گذاشته. مگه میشه زیر بار این همه غم دووم آورد. نگاه گرمت، لبخند مهربونت،صلابت گفتار و رفتارت،عظمت راه رفتنت به ما جوون تازه می داد. شور زندگی داشتیم. شاد بودیم. درد نداشتیم. اما حالا ۱۵ روزه که پشتمون خالی شده امیدمون ناامید شده دلمون تنگ شده ، دلمون تنگ شده ، دلمون خیلی تنگ شده دنیاا...
24 دی 1400