نوروز 1395
به نام خدا ...
سلام عرض می کنم خدمت تمامی دوستان گلم و عید نوروز سال 1395 هجری شمسی روبه همه ی دوستان گلم تبریک می گم و اومدم با چندتا عکس از خودم در کنار صفره ی
هفتسینی که خودم چیندمش و واقعا خودم که راضی بودم و می خواهم تمام آنچه که در ساعات نزدیک لحضه ی تحویل سال برایم اتفاق افتاد بگویم .بنده از صبح روز 29 که از
خواب بیدار شدم نخوابیدم دیگر یعنی فرض کنید صبح روز 29 بیدار شدم و تا موقع سال تحویل بیدار بودم و یک احساس خوبی داشتم که نمی دونم چجوری بنویسم آخه
میترسم بغض گلویم را بگیرد و بد جور دلم هوای موقع سال تحویل را بکند بنده که بیدار بودم زدم شبکه سه از ساعت 20:50 دقیقه ی شب روز 29 زدم شبکه ی سه و
برنامه ی احسان علیخانی را نگاه کردم و واقعا اینقدر برنامشون عالی بودش که الان دوباره دلم می خواد دوباره نگاهش کنم احسان علیخانی رو دوباربغض گلویم رو گرفته و واقعا
اگه توضیحات این پستم کم بود یکوقتی عذر خواهی بنده را پذیرا باشید. راستی دیشب زنداداش سمانه ام و داداش محمدم آمدند خانه یمان و برای بار دوم بعداز ازدواجشون
اینجا خوابیدند وامروز طهر ساعت های 12 یا 1 طهر بودش که رفتند و ناهار امروزمون هم یک آش خوشمزه ی زنداداش پز و مامان پز بود و راستی کادو ی زنداداش سمانه ام را دادم
بهشون و امید وارم که خوششون اومده باشه از کادویی که براشون خریدم و راستی دیشب آقای احسان علیخانی عمورنگ رو آور ده بودند توی برنامشون و عموجون هم
تندیسشون رو هم گرفتند عموجون انشاالله که تندیست مبارکت باشد و ما بچه ها دوباره برنامه های جدید تری هم می خواهیم عموجون این رو بدون که من بااینکه 15 سال سن
دارم اما هنوز کودک درون من هم شاد شاده و می خوام تاوقتی که زنده ام برنامتون رو نگاه کنم چون تاثیر خوبی روی بچه ها می گذارد و وقتایی هم که بنده ناراحتم وقتی
برنامتون رو می بینم واقعا از صمیم قلبم شاد شاد می شوم و این شادیم رو مدیون شما هستم عموجون حالا برویم سراغ سه تا عکس از بنده در کنار سفره ی هفتسین سال 1395
هجری شمسی که بنده اینقدر خوابم می آمد بزور چشمانم رو باز نگه داشتم