عکسای تربتم ......
به نام خدا ...
سلام به دوست جونیامون امروز 11 تیر ماه 96 هستش و من و مامانم روز بعداز عید فطر راه افتادیم به سمت تربت حیدریه و جای دانشگاه آزاد پیاده شدیم و شوهر خاله نجمم
(آقاجون ستاره و سحر و امیرحسین) اومدند دنبال من و مامانم ورفتیم خونه ی خاله نجمم وقتی که رسیدیم خونه ی خاله نجمم امیرحسین و ستاره و سحر و امیرحسین اونجا
بودند و ستاره تا من رو دید سریع اومد بغلم الهی من فدات شم عشقم وبعدش نشستیم با امیرحسین و به امیرحسین گفتم چند تا بازی از تبلتش توی موبایل من بریزه و
ریختش و نشستیم و باهم دیگه بازی کردیم و اون روز بعداز ظهرش من و خاله نجمم و امیرحسین وستاره و سحر رفتیم توی کوچه و امیرحسین با پسرای کوچه که همسن خودش
بودن فوتبال بازی کرد و من و مامانم وخاله نجمم و ستاره و سحر بیرون بودیم و توپ هم برداشته بودیم و ستاره با توپ بازی میکرد و درحال بازی کردن بود که افتاد زمین و رفتم
بغلش کردم و دستش خونی شده بود وگریه کرد ش و تا گریش تموم میشد دوباره نگاه میکرد به دستش و دوباره گریه میکرد الهی من قربونت بشم من وشلنگ هم آوردم و
دست سحر رو شستم و بردیمش خونه و اونجا براش عموپورنگ گذاشتم و نشست نگاه کرد واون روز قرار بود پریناز دختردایی ستاره و سحر و امیرحسین بیاد خونه ی خاله نجمم
(مامانیش) ونیومدند آخه مشهد بودن وشب رسیدن تربت ورفتند خونه ی مامانی وآقاجون دیگه ی پریناز(مامان مامان پریناز) واینکه اون روز مامان و بابای ستاره و سحر و
امیرحسین هم نبودند و رفته بودند بیرجند خونشون ورفته بودند کارهای ماشین مامان ستاره و سحر وامیرحسین رو انجام بدن و ستاره و سحر و امیرحسین رو هم گذاشته بودند
خونه ی خاله نجمم(مامانیشون ، مامان مامان ستاره و سحر و امیرحسین)وشب هم ساعت های 10 یا 11 بود که مامان و بابای ستاره و سحر رسیدند و وقبل از اینکه برسند مامانی و
آقا جون وعمه فائزه ی ستاره و سحر و امیرحسین (داییم و زنداییم ودخترداییم فائزه) اومدند خونه خاله نجمه ام(مامان مامان ستاره و سحر وامیرحسین) وبعدازشام هم مامانی و
آقا جون وعمه ی ستاره و سحر و امیرحسین رفتند و خوابیدیم
و صبح من و امیرحسین باهم صبحانه خوردیم و امیرحسین هم بعداز اینکه صبحانه خورد رفت آرایشگاه که موهاش رو اصلاح کنه البته قبل از اینکه صبحانه بخوره هم رفتش ولی
آرایشگاه بسته بودش و بعداز اینکه صبحانه خورد رفتش وقتی هم که از آرایشگاه برگشت و موهاش رو اصلاح کرد رفت حموم و بعدش یواشکی من و امیرحسین و مامانم ازخونه
رفتیم بیرون که ستاره و سحر مارو نبینند که داریم میریم بیرون و یک موقع گریه نکنند وبابای ستاره و سحر وامیرحسین هم من و امیرحسین و مامانم رو رسوندند خونه ی دایی
هادیم و اون روز کلی من و امیرحسین بازی کردیم واون روز قبل از اینکه یواشکی در رفتیم به مامان امیرحسین وستاره و سحر گفتم اگه پریناز اومد از طرف من ببوسیدش و
مامان ستاره و سحر هم گفتند که اگه پریناز اومد یکی رو میفرستم دنبالتون که بیای و پریناز رو ببینی ومنم وقتی خونه ی دایی هادیم بودم همش دعا میکردم که زود تر مامان
ستاره و سحر یکی رو بفرستند دنبالم که بیام و پریناز رو ببینم تا اینکه شب موقعی که مامان و بابای ستاره و سحر و امیرحسین باستاره و سحر می خواستند بیان خونه ی دایی
هادیم باشند واونجا بخوابند ورسیدند خونه ی دایی هادیم مجید آقا بابای ستاره و سحر و امیرحسین من ومامانم رو رسوندند خونه ی خاله نجمه و ام و امیرحسین و امیرعلی رو
هم بردند پارک و منم بالاخره اون روز پریناز رودیدمش و برگشتنا هم پسرخالم(بابای امیرعلی و امیرمهدی )،دایی ستاره و سحر وامیرحسین من و مامانم رو رسوندند خونه ی دایی
هادیم وامیرحسین و امیرعلی هم اونجاداشتند بازی میکردند و چندساعت بعداز شام اومدند دنبال امیرعلی
وروز بعدش صبحش من و امیرحسین و مامان و باباش و عمه فاطمه ی امیرحسین و امیدپسرعمه ی امیرحسین رفتیم باغ زنداییم وبعدازظهرش عمه فاطمه ی امیرحسین وستاره و
سحر رفتند باهمسرشون تهران(خونشون) و من و مامانم بعداز ظهر رفتیم خونه ی دایی مهدیم وامیرحسین هم با من و مامانم اومد و بعدازظهر اون روز امیرحسین و مامانو باباش
می خواستند برند خونشون(بیرجند) که نرفتند ودیروز رفتند آخه سعید آقا پسرعمه ی مامان ستاره و سحر و امیرحسین انگشت شصت پاشون قطع شده بود و پیوند زدند و پیونده
انجام شد و سیاه شده بود و قرار شدش که دوباره عمل کنند و مامان و بابای ستاره و سحر وامیرحسن با ستاره و سحر با ستاره و سحر اومدند مشهد ولی امیرحسن با من و مامانم
اومد خونه ی دایی مهدیم و اونجا وسط تنا بازی کردیم وبعداز اینکه وسط تنا بازی کردیم امیرحسین رفت خونه ی مامانی و آقا جونش(مامان و بابای باباش)روز سوم که صبحش
من و امیرحسین و مامان و باباش وعمه فاطمش و امید پسرعمش رفته بودیم باغ زندایی هادیم(باغ مامانی و آقاجون امیرحسین و ستاره و سحر و امید و آیدا ) 😘❤️
خودم و ستاره روز اول ....
️
خودم و آیدا جونم ️
خودم
ازسمت چپ: خودم و امیرحسین(داداش ستاره و سحر) و امید(داداش آیدا) ️️