معصومه باروئیمعصومه باروئی، تا این لحظه: 23 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره
وبلاگ عزیزموبلاگ عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 60 سال و 29 روز سن داره
زنداداش سمانهزنداداش سمانه، تا این لحظه: 37 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره
داداش محمدداداش محمد، تا این لحظه: 36 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره
داداش صادقداداش صادق، تا این لحظه: 35 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره
داداش امیرداداش امیر، تا این لحظه: 33 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره
زنداداش فروزانزنداداش فروزان، تا این لحظه: 32 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره
دبیر جانمدبیر جانم، تا این لحظه: 42 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره
حسینحسین، تا این لحظه: 4 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره
زنداداش نگارزنداداش نگار، تا این لحظه: 36 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره
رادمهررادمهر، تا این لحظه: 2 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره
سالگرد عقد داداش محمد و زنداداش سمانهسالگرد عقد داداش محمد و زنداداش سمانه، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره
سالگرد عروسی داداش محمد و زنداداش سمانهسالگرد عروسی داداش محمد و زنداداش سمانه، تا این لحظه: 9 سال و 21 روز سن داره
سالگرد عقد داداش امیر و زنداداش فروزانسالگرد عقد داداش امیر و زنداداش فروزان، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره
سالگرد عروسی داداش امیر و زنداداش فروزانسالگرد عروسی داداش امیر و زنداداش فروزان، تا این لحظه: 4 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره
سالگرد عقد داداش صادق و زنداداش نگارسالگرد عقد داداش صادق و زنداداش نگار، تا این لحظه: 3 سال و 12 روز سن داره

دنیای خاطراتم

دیدن دبیر جانم❤️

1398/1/31 14:51
نویسنده : معصومه باروئی
454 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 

و امروز شنبه 1398/1/31 صبح ساعت 6 از شوق دیدن دبیرجانم بیدار شدم و ساعت 11 رفتم به سمت حدیدی پور و موقعی که رسیدم زنگ تفریح بچه های

متوسطه بود وقتی که زنگ تفریحشون تموم شد رفتند طبقه ی سوم توی کلاسشون و خانم مقیمی هم به من گفتند که برم به بچه های نهم بگم که با کتاب

ریاضی هاشون بیان پایین که کلاسشون تو آزمایشگاه برگزار میشه ،خلاصه منم نشستم توی کلاسشون ودبیر جانم اومدند و درس منشور رو درس دادند و

ساعتای 1 دبیر جانم تکلیف ریاضی دادند که تکلیفشون یک صفحه از تمرین کتاب بود و سه صفحه از کتاب کار ریاضی بود و موقعی که دبیرجانم گفتند صفحه

ی 139 کتاب کار بچه های نهم گفتند خب و دبیرجانم هم گفتند خوشم میاد میدونید کم تراز یک صفحه تکلیف نمیدم و برای همین میگید "خب" و منتظرید

که صفحه ی دوم و .... رو بگم یادش بخیرموقعی که دبیر جانم به ماهم تکلیف میدادند ماهم میگفتیم "خب" و منتظر بودیم صفحه ی بعدی رو دبیرجانم بگند


یادش بخیر ....


#دبیر_جانم #Kh_A
#math_teacher

 

 

 
 
 
 
 
 
 
 
 

 

پسندها (12)

نظرات (1)

✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿
13 مرداد 98 11:59
⚘⚘⚘⚘⚘💜💜💜💜💜💗💗💗💗
معصومه باروئی
پاسخ
عزیزدلی آخه شما بهترین💜💜💜💜💜💗💗💗💗